از تجربه‌كردن كارهاي بزرگ نترسيد

از تجربه‌كردن كارهاي بزرگ نترسيد

از  تجربه‌كردن كارهاي بزرگ نترسيد

اگر بگوییم او یکی از نادرترین و عجیب‌ترین کارگردانان سینمای جهان است، بی‌راه نگفته‌ایم. در فیلم‌های او همه چیز یافت می‌شود و هیچ چیزی یافت نمی‌شود! تکلیفتان هیچ وقت با او مشخص نیست که بالاخره او یک شیاد است یا یک نابغه؟ یک استاد مسلم سینماست که بلد است فیلمی متفاوت بسازد یا یک سینماگر بدنه است که فیلم‌های معمولی می‌سازد؟ از کارنامه او هم نمی‌توان به نتیجه خاصی رسید، اما همه او را به عنوان یک فیلم‌ساز فوق‌العاده قبول دارند و این عجیب‌ترین بخش قضیه است که شاید از فیلم او خوشتان نیاید، اما اخبار مربوط به او یا فیلمی که قرار است بسازد، برای شما جذاب است و دنبالش می‌کنید. بهانه ما برای پرداختن به این کارگردان عجیب، اکران فیلم جدیدش است که آه از نهاد خیلی‌ها برآورده و جالب است برخی عاشقش شده‌اند. یعنی دوباره تارانتینو کاری کرده که دوست و دشمن فیلم‌هایش به جان هم بیفتند. درباره فیلم آخر او که بعدا مفصل می‌نویسیم، اما بد نیست به خود او بپردازیم که از کجا آمده است و به کجا می‌خواهد برود؟ البته درباره سوال آخر خودش هم زیاد مطمئن نیست، چه برسد به ما.

یک مجنون سینما
تارانتینو یک خوره واقعی سینماست. تنها سرگرمی زندگی او دیدن فیلم است و برایش هم فرقی نمی‌کند که چه چیزی می‌بیند، او باید ببیند و شاید همین «دیدن»ها ما را با آثار متفاوتی از او مواجه می‌سازد. یک‌باره می‌رود فیلمنامه «قاتلین بالفطره» را می‌نویسد که یکی از بهترین کارهای کارنامه الیور استون است، بار دیگر در فیلم‌هایی به عنوان بازیگر ظاهر می‌شود که برخی‌شان اصلا حتی قابل بررسی هم نیستند از بس که درجه جیم(!) هستند. اما یک چیز مشخص است، او عاشق واقعی سینماست و برایش فرقی نمی‌کند در کجای این سینما ظاهر شود، او باید در سینما باشد. تارانتینو خودش در بیوگرافی‌اش می‌گوید: «هیچ وقت هیچ کدام از سرگرمی‌های پسرانه مرا جذب نمی‌کرد. از همان کودکی تنها عشقم دیدن فیلم بود و تمام اهل خانواده می‌دانستند که بهترین هدیه برای من، دادن یک بلیت سینماست. آن‌قدر این علاقه در من شدید بود که یک‌باره تصمیم گرفتم دبیرستان را رها کنم و بروم بازیگر شود. خب اولش برایم دنیای بازیگری جذاب بود، اما بعد به این نتیجه رسیدم که دوست دارم در فیلمی حضور داشته باشم که دست‌پخت خودم باشد، پس رفتم سینما خواندم تا به هدفم برسم. عجیب نیست اگر بگویم آن‌قدر درباره سینما خواندم که هرودت سینما شده بودم!»
علاقه اصلی تارانتینو به ژانر کمدی و ترسناک است و به دلیل همین علاقه است که شما در فیلم‌های او می‌توانید حداقل سکانس‌هایی را که بر اساس موقعیت طنز بنا شده است، بیابید. از طرفی خشونت را هم باید به این دو اضافه کرد. خشونتی که نه از جنس خشونت سینمای اسلشر یا فیلم‌هایی نظیر «سگ‌های پوشالی» ساخته سام پکین‌پای فقید است، بلکه کاملا اورژینال خود اوست و امضای تارانتینو را دارد. باز هم کافی است نگاه کنید به خشونت فیلمی مانند «قاتلین بالفطره» که او نویسنده‌اش بوده است، یا فیلم‌های خود او نظیر «بیل را بکش» یا «لعنتی‌های بی‌آبرو». نوع نگاه او به کمدی، خشونت و ترس کاملا متفاوت از دیگر فیلم‌سازانی است که در این سه ژانر و با این سه خصوصیت فیلم ساخته‌اند.

هیچ‌گاه تسلیم نمی‌شوم
علاقه تارانتینو به سینما تا جایی پیش می‌رود که در ابتدای جوانی تصمیم می‌گیرد با هزینه شخصی اولین فیلم خودش را بسازد. چهار سال تمام وقت و هزینه او صرف ساخت آن فیلم می‌شود، اما در نهایت فیلم به نتیجه نمی‌رسد و فیلم بی‌سروته از کار در می‌آید که خود تارانتینو از آن نه به عنوان یک شکست، بلکه به عنوان یک پیروزی یاد می‌کند که او را مصمم کرده است در سراسر زندگی حرفه‌ای‌اش تسلیم نشود و شاید به همین دلیل است که می‌توان کارهای مستقل او را که اکثرا تبدیل به کالت شده‌اند، در کارنامه‌اش یافت. تصور کنید «بیل را بکش» را جکی‌چان می‌ساخت! یا «جکی براون» را مارتین اسکورسیزی! فیلم‌های او کاملا دارای امضای اوست و این چیز کمی نیست در سینمای هالیوود.
در فهرست علاقه‌مندی‌های تارانتینو، آن‌قدر به نام‌های متفاوت برخورد می‌کنید که شما را گیج می‌کند. هاوارد هاکس یکی از سه فیلم‌ساز محبوب اوست، اما گدار را ستایش می‌کند. عاشق فیلم‌های رزمی شرق دور است و وسترن‌های اسپاگتی سرجیو لئونه محبوب‌ترین فیلم‌های زندگی او هستند. حالا همه این علاقه‌مندی‌ها را وقتی بدانید، می‌توانید ارجاعات فراوان تارانتینو در فیلم‌هایش را به چیزهایی که دوست دارد، مشاهده کنید.
در «بیل را بکش» کاملا شاهد یک سینمای رزمی آسیایی هستیم، در «داستان عامه‌پسند» شاهد سینمای نوآر و در فیلمی مانند «سگ‌های انباری» کاملا ردپای سینمای افرادی مانند برایان دی‌پالما یا هاوارد هاکس مشخص است. طبعا بسیاری از منتقدان هم درباره تارانتینو این جمله را به کار برده‌اند که آثار او اقتباسی از کارهای دیگر سینماست و برخی دیگر حتی آن‌قدر پیش رفته‌اند که کارهای او را «کپی» می‌خوانند، اما بیاییم قضاوتی در این باره نداشته باشیم که آیا او به قول برخی منتقدانش یک شیاد است یا به اعتقاد برخی دیگر یک نابغه.

داستان عامه‌پسند
خب بیاییم یک فلاش‌بک به عقب بزنیم. به اوایل دهه سوم زندگی او. تارانتینوی 22 ساله، شاغل در یک مغازه کرایه فیلم‌های اجاره‌ای است و از قضا یک دوست پایه‌تر از خودش به نام راجر آوری هم پیدا کرده است که کارشان صبح تا شب شده است گفت‌وگو درباره فیلم‌ها. همین فیلم دیدن‌های بی‌اندازه کمک می‌کند تا تارانتینو بعدا در فیلمی خودش، اگر بخواهد به هر فیلمی که دیده ارجاع دهد و از دید من این از هوش تارانتینو سرچشمه می‌گیرد و از منبع سینمایی عظیمی که در پس ذهنش دارد. برویم جلوتر، جایی که تارانتینوی جوان به یک مهمانی هالیوودی دعوت شده است و از شانس خوبش در آن مهمانی نوشتن یک فیلمنامه به او پیشنهاد می‌شود که بعد به صورت مشترک با لارنس بندر آن را می‌سازد، اما حلقه آخر فیلم در آتش‌سوزی لابراتوار از بین می‌رود و فیلم اول او هیچ‌گاه به نمایش در نمی‌آید. اما تارانتینو همان‌طور که قبلا گفتم، اهل پذیرش شکست نیست و بر مبنای آن فیلم، فیلم «یک رمانس واقعی» را پی‌ریزی می‌کند. کمی جلوتر در سال 1992 تارانتینو فیلمنامه‌ای به اسم «سگ‌های انباری» را می‌نویسد که قرار است کارگردان دیگری آن را بسازد، اما به دلایلی خود تارانتینو فیلم را می‌سازد و جالب است که همین فیلم نام او را بر سر زبان‌ها می‌اندازد و قدمی رو به جلو برای او محسوب می‌شود. در جشنواره ساندنس فیلم او سروصدای فراوانی به پا می‌کند و مسیر را برای او هموارتر می‌سازد که یک‌باره موج پیشنهادات بسیاری از طرف هالیوود به سوی او روانه می‌شود که تارانتینو همه آن‌ها را رد می‌کند و یک‌باره می‌رود هلند تا «داستان عامه‌پسند»ش را بسازد. این فیلم مهم‌ترین فیلم کارنامه او می‌شود و یک کالت تمام‌عیار سینمایی به شمار می‎آید. او یک‌شبه با این فیلم به تمامی قله‌هایی که در نظر داشت رسید، اما هیچ‌گاه از دید من در فیلم‌های دیگرش این اتفاق نیفتاد. نکته جالب این فیلم این است که اگرچه تارانتینو با هوشمندی خاص خودش تمامی زمان فیلم را در هم ریخته، اما دیالوگ‌‎های فیلم او کاملا به ترتیب هستند و هر دیالوگ کمک به صحنه بعدی می‌کند که خود تارانتینو می‌گوید این ایده را از نویسندگان رمان‌ها گرفته است. پس از آن تارانتینو فیلم «جکی براون» را با اقتباس از رمان المور لئونارد روی پرده می‌برد که باز هم ادای دینی است به فیلم‌هایی که توسط یک کمپانی در همین سبک در دهه 70 میلادی ساخته‌ می‌شد. در اواخر سال‌های 90 تارانتینو تصمیم می‌گیرد فیلم «لعنتی‌های بی‌آبرو» را بسازد که به دلایلی منصرف می‌شود و دوگانه «بیل را بکش» را می‌سازد. در خلال همین سال‌ها تعدادی فیلمنامه برای دیگران می‌نویسد و در برخی کارها به عنوان بازیگر فعالیت می‌کند. در سال 2007 با یار غارش رودریگوئز دو فیلم کاملا شخصی می‌سازند که ادای دینی است به زی‌مووی‌ها با همان حال‌وهوا که نامش «ضد مرگ» است. دو سال بعد یعنی در سال 2009 با ساخت فیلم «لعنتی‌های بی‌آبرو» پرفروش‌ترین فیلم تاریخ کارنامه‌اش را تجربه می‌کند و از دید نگارنده بهترین فیلم او نیز همین است. اما همان‌طور که گفتم، درباره آخرین فیلم او «جانگو» بعدا به‌طور مفصل می‌نویسم.

فیلم‌سازی به شیوه تارانتینو
1- سینمای تارانتینو یک سینمای کاملا شخصی است که در آن تارانتینو به هر چه که فکر می‌کند، جامه عمل می‌پوشاند و به تصویر می‌کشد. امکان دارد فیلمی کاملا جنگی مانند «لعنتی‌های بی‌آبرو» بسازد، اما شما در آن هیچ توپ و تانکی نبینید! یا حتی پا پیش بگذارد و هیتلر را آخر فیلم با بمب بکشد و کلا تاریخ را آن‌طور که دوست دارد، روایت کند. بارها از او درباره این نوع فیلم ساختن پرسش شده است که تا کجاها او می‌تواند آن‌طور که خودش صلاح می‌داند، حرکت کند و او پاسخ روشنی نداده است. «کار من گفتن این موضوع به شما نیست که در فیلم‌هایم درباره چه می‌خواهم صحبت کنم. وظیفه من پنهان کردن آن است.» این شخصی بودن تا جایی پیش می‌رود که او متهم به «خشونت»گرایی در فیلم‌هایش می‌شود، اما شما از این خشونت به خنده می‌رسید و دلتان نمی‌لرزد. مثلا نگاه کنید به صحنه‌های کشت و کشتارهای متفاوت در فیلم «داستان عامه‌پسند» او. عابری بی‌گناه قلع‌وقمع می‌شود، کله‌ای در عقب ماشین‌ منفجر می‌شود، شخصی بی‌مورد تیر می‌خورد و از هم می‌پاشد، اما شما در نهایت خنده‌تان می‌گیرد از موقعیت ایجادشده، نه رعب و وحشت! این هم نوع نگاه خاص آقای تارانتینو به مقوله خشونت است که باز هم ویژگی منحصربه‌فرد ایشان است. البته جاهایی هم هست که شما بند دلتان آب می‌شود، اما آقای تارانتینو یک قدم جلوتر از شما قاه قاه به شما می‌خندد. به طور مثال نگاه کنید به سکانسی که افسر آلمانی در فیلم «لعنتی‌های بی‌آبرو» پناهگاه زیرزمینی آن خانواده را به رگبار می‌بندد و شما دل‌غشه می‌گیرید و تمام امیدتان را به زنده ماندن آن خانواده از دست می‌دهید. اما در صحنه بعد دختر خانواده در فضای بیرونی شروع به دویدن می‌کند و فرار می‌کند. یا باز در همان فیلم نگاه کنید به شخصیت براد پیت. یک فرد دهاتی خوشگل و خوش‌تیپ که قبلا با کوکلوس کلان‌ها مبارزه می‌کرده، اکنون به یک ضد فاشیست تبدیل شده است و کلا مانند آپاچی‌های آمریکای لاتین مبارزه می‌کند. یعنی یک شخصیت کاملا منحصربه‌فرد که فقط می‌تواند از ذهن خلاق شخصی مانند تارانتینو خلق شود.
2- نوشتن فیلمنامه مهم‌ترین بخش سینما از نگاه تارانتینو است. او معتقد است شما در همه حال باید فیلمنامه بنویسید. حتی در اتاق تدوین هم باید مشغول نگارش باشید و بعد که خیالتان کاملا راحت شد، می‌توانید ریسک‌های متفاوتی انجام دهید و بدون هیچ ترسی، هر کاری دلتان می‌خواهد در فیلمتان انجام دهید. «در نگارش فیلمنامه خودم را جای تک‌تک بازیگران می‌گذارم و به جایشان بازی می‌کنم. این‌طوری می‌توانم علاوه بر نوشتن، صحنه را هم در ذهنم کارگردانی کنم و بدانم هر شخصیت چه چیزی در آن صحنه می‌خواهد و چه می‌گوید.» بد نیست بدانید تارانتینو اعتقادی به استوری بورد ندارد، اما تمام نماها و چیزهایی را که در ذهن دارد، گوشه فیلمنامه‌هایش مشخص می‌کند و می‌داند که دقیقا قرار است در صحنه‌اش چه اتفاقی بیفتد.

3- تارانتینو در فیلم‌هایش به شدت به نشان دادن واقعیت و جزئیات علاقه‌مند است. «فکر کنید در صحنه شما یک نفر تیر به شکمش می‌خورد. من به عنوان یک تماشاگر هیچ وقت دوست نداشته‌ام درد او را ببینم، بلکه دوست دارم شکم سوراخ‌سوراخ شده او و اسید معده‌اش را که بیرون می‌پاشد، روی پرده ببینم که واقعی است. برای همین عاشق فیلم‌هایی هستم که خشونت را بی‌پرده نمایش می‌دهند و خودم هم دقیقا همین کار را در فیلم‌هایم انجام می‌دهم.» نکته‌ای که باید درباره سینمای تارانتینو همیشه در نظر داشت این است که شاید ما از فیلم او خوشمان نیاید، اما نباید منکر این شویم که بازیگران فیلم‌های او همگی یکی از بهترین کارهای کارنامه کاری‌شان را انجام داده‌اند. کافی است نگاه کنید به کارنامه ساموئل ال جکسون، تیم راث، جان تراولتا، کریستف والتز، اما تورمن و خیلی‌های دیگر که بهترین بازی‌های عمرشان در فیلم‌های تارانتینو بوده و اکثر جوایزی را هم که به دست آورده‌اند، به خاطر بازی در فیلم‌های تارانتینو کسب کرده‌اند. تیم راث خاطره‌ای از همکاری با تارانتینو در فیلم «سگ‌های انباری» تعریف می‌کند به این مضمون که: «برای این فیلم تارانتینو مشغول انتخاب بازیگر بود. او عادت دارد از بازیگرانش به جای تست، روخوانی فیلمنامه بگیرد. از من خواست که فیلمنامه را بخوانم، قبول نکردم. بهش گفتم: اگر می‌خواهی من را از روی صدایم انتخاب کنی و لحن خواندنم برایت مهم است، بهتر است بی‌خیال من شوی. اگر می‌خواهی من در فیلمت باشم می‌توانی بروی فیلم‌هایی را که بازی کرده‌ام ببینی و اگر خوشت آمد، خبرم کنی. اما من تست صدا برای تو نمی‌‌دهم. بعد با او رفتیم بیرون و تا آخر شب با هم بودیم، آن‌قدر حرکات عجیب و غریب تا آخر شب از خودمان در آوردیم که تارانتینو موقع خداحافظی بهم گفت: تو انتخاب شدی، از بازی‌ات خوشم می‌آید و این‌طوری من در فیلم او بازی کردم.»

4- سبک عجیب سینمای تارانیتنو که قبلا درباره آن نوشتم، یعنی کپی از آثاری که دوست دارد، اما به قول خودش «بازسازی صحنه‌هایی که دوست دارد به شکل بهتر» فقط مختص سینمای اوست. شما اگر فیلم‌باز حرفه‌ای باشید، در همه فیلم‌های او آن‌قدر ارجاعات مختلف به فیلم‌های سینمایی دیگر پیدا می‌کنید که عاقبت متوجه می‌شوید با هر فیلم او، چند ده فیلم مختلف سینما را دیده‌اید، اما هنر تارانتینو در این است که آن ارجاع، اصلا همان فیلم نیست! چیزی است که از فیلتر تارانتینو رد شده است و یک چیز دیگر شده است. تارانتینو به صورت کاملا خودآگاه فیلم‌هایی می‌سازد که همیشه قرار است در سطح بماند، عمقی ندارد، شعاری در آن داده نمی‌شود، اما سرگرمی هم نیست. این نکته عجیب آقای کارگردان است که تکلیفتان با او هیچ وقت روشن نمی‌شود. یعنی شما با اثری کاملا تجاری روبه‌رو هستید که در عین حال تمام اصول و شرایط یک اثر هنری را دارد. راز جاودانگی تارانتینو را هم باید در همین اصل جست‌وجو کرد. چه از او خوشمان بیاید، چه نیاید، بی‌شک او یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین کارگردانان تاریخ سینماست که باید فیلم‌هایش را حتی اگر از او بدمان می‌آید، دید و حرص توأم با لذت برد.

بازدید:379462

رتبه مقاله درگوگل:3-Stars1

,ترس عامل شکست کارهای بزرگ ,ترس از تجربه کارهای بزرگ ,بدست آوردن تجربه  ,تجربه کسب کردن,تجربه کارهای بزرگ ,استفاده صحیح از تجربه ,تجربه عامل موفقیت ,تجربه و موفقیت ,تجربه زندگی تحصیلی , تجربه کردن زندگی, تجربه کردن,

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *