مشكلات پيداكردن خانه دانشجوها
زمانی کم بودند دانشجویانی که خوابگاه را ترجیح دهند به خانهای به نام مجردی، اما شرایط جوری پیش رفته که الان بیشتر دنبال اتاقی میگردند تا از سختیهای خوابگاه و هماتاقی با کسانی که زندگی کردن با آنها خودش هنری است، پناه ببرند به خانهای با مشکلاتی که کم هم نیست. کافی است پای صحبت چندتایشان بنشینی تا چند و چون کار دستت بیاید. بعضي از آنها ميگويند كه به منزل اقوامشان ميروند و مشكلي از اين اين لحاظ ندارند، ولي عده زيادي از آنها از كمبود خانه با قيمت مناسب گلايه دارند و ميگويند خيلي به دنبال خانه ميگردند و سعي ميكنند تا چند نفري هم كه شده جايي را تهيه كنند، ولي قيمتها خيلي بالاست و نميشود با اين پولها جاي مناسبي را پيدا كرد.
ناصر دانشجوی عمران، قزوین
دانشجوبودن توی شهرستان و شرایط سخت خوابگاهها، دنبال خانه مجردی بودن را حتما میطلبد. اما پیدا کردن خانه مجردی بیدردسر هم خودش دردسری است. خود من در قزوین درس میخوانم. تازه زمانی که من و دوستانم دنبال خانه میگشتیم، خانواده همراهمان بود. برایمان کلی شرط و شروط گذاشته بودند. کی میرویم؟ کی میآییم؟ چند نفره رفتی؟ چند نفره برگشتی؟ حتی تا صدای ضبط را هم باید حواسمان باشد که آنقدر بلند نشود که صاحبخانه دردش نگیرد و مدام با پشت دست به در نکوبد که صدایش را بیاورید پایین ما اینجا آبرو داریم. انگار خدای نکرده خانه مجردی گرفتهایم که درس نخوانیم و برویم دنبال عشق و حالمان، به خدا ما دانشجوییم و فقط برای کمی آسایش بیشتر تن به خانه مجردی و شام و ناهار حاضری دادهایم.
حالا خودتان بگیرید که پدر و مادری همراهتان نباشد و خودتان چند نفری افتادهاید دنبال خانهای، اتاقی، که بشود حداقل یک ترم را سرکرد. چه پوستی ازتان کنده است. خیلی از بنگاهیها که از اساس منکرش میشوند که: «خانه مجردی؟ نه! بروید خدا روزیتان را جای دیگری بدهد.» بعضیهاشان که شرایط شهر و دانشجوهای سرگردان را بهتر میفهمند، راهنماییهایی میکنند، البته آن هم نه هر محلی و نه هر آپارتمانی. اگر جایی خانوادگی باشد و دانشجو و البته مجرد در آن زندگی نکند، باید دورش را خط بکشید و دنبال آپارتمانی بگردید که اهالیاش از دانشگاه باشند و دانشجو. آنوقت کمی خیال آدم راحت میشود. تازه اینها همه شروط قبل از عقد است، بعدش هم باید مطیع صاحبخانه بود و گوش به فرمان دستورهایش. که اگر لحظهای سر بجنبانی که بیخیال و بگذار کمی راحت باشیم، برای ترم بعد باید دنبال جای دیگری باشی.
البته همه شرط و شروطها یا حداقل بیشترشان برای آقا پسرهای گل گلاب بود و دخترهایی که به دنبال خانه مجردی هستند. اصلا غمی ندارند، تازه خیلی از صاحب خانهها شرطشان دختربودن است، اگر دختر باشی برگت برده و گزینههایت برای انتخاب بالا میرود.
الميرا دانشجوی دانشگاه تهران
امکانات کم خوابگاه از یک طرف، اینترنت وایرلس و این چیزها هم که قبلا داشتیم دیگر در حد حرف بود. به مرور زمان دیگر فضای خوابگاه داشت خیلی بسته میشد. احساس میکردم حریم شخصی که در خانه دارم نمیتوانم در خوابگاه داشته باشم. مثلا اینکه دخترها بعد از ساعت 9 شب اجازه نداشتند بیرون باشند و یک سری از این سختگیریها باعث شده بود فضا بسته و خستهکننده باشد. یک سری آزادیهایی هم که قبلا بود داشت گرفته میشد.مشكلات پيداكردن خانه دانشجوها
اما علت اصلی رفتنم از خوابگاه به خانه مجردی این بود که خودم احساس میکردم به یک فضای شخصی احتیاج دارم. زمانم خیلی هرز میرفت، چون دائم عدهای دور هم بودیم و نمیتوانستیم به مطالعه و کارهای دیگر برسیم. الان هم احساس تنهایی نمیکنم، چون به این تنهایی و آرامش احتیاج دارم و هر وقت بخواهم، آدمهایی هستند که بتوانم دعوتشان کنم و دور هم باشیم. صاحبخانه هم فعلا با من مشکلی نداشته، چون رفت و آمدهایم مشخص است و با هم به تعامل رسیدهایم.
از دلم برايت ميگويم
من نه متفاوتم، نه ادعای متفاوتبودن دارم. این را هم میدانم که من هم یک دخترم با همان طبیعت دخترهای دیگر دور و برم. اما گاهی که این طبیعت به حالت اغراق شده درمیآید و یا اینکه شرایط اکتسابی به شدت و بدون کنترل بر آن سایه میاندازد، جوش میآورم. این گاهیها آنقدر زیاد اتفاق افتاده که به عنوان یک دختر هیچگونه تعصبی روی جماعت نسوان ندارم که هیچ، منتقدشان هم هستم و هرجا هم به قول خودمان کسی مشغول تفتدادن (منظور همان انداختن موضوعی در وسط قابلمه و تفت دادن آن است!) این اخلاقهای رو مخ آنها باشد، شدیدا حمایت میکنم.
فکر میکنم این ماجراها آنقدر زیاد است که باعث میشود خیلیهای دیگر هم عقربه آمپرشان بچسبد به تهاش. ولی برای شروع از همین شروع یک رابطه یا دیدار دخترانه شروع میکنم.
تا به حال دقت کردین که وقتی چند تا دختر یا اصلا چند تا هم نه، یک دونه دختر جایی باشه و دختر جدیدی وارد بشه، چه جور عکس العملی به همدیگر نشان میدهند؟ اولین عکسالعمل این است که به طرز ظریفی سراپای دختر جدید ورانداز میشود، اطلاعات به مغز فرستاده میشود و بر حسب نسبت آشنایی و دوستی با آن دختر و میزان دوست داشتن یا تنفر از او، عکسالعملها طبقهبندی میشود:
دسته اول؛ بار اول است که همدیگر را میبینند – در حال حاضر دوستی یا دشمنی خاصی گزارش نشده:
بعد از نگاه سر تا پا، اگر احساس شود که شخص تازهوارد برتریهای ظاهری نسبت به آنها دارد و این برتریها احیانا ممکن است برای آنها مسئلهساز شود! اولین عکسالعمل این است که ایرادی در او به سرعت پیدا میکنند و بعد این اطلاعات را با هم تقسیم میکنند و اکثر جملات هم با فعل «دیدیش؟» و با یک لحن خاص شبیه استفهام انکاری گفته میشوند و طبیعی است که با تکان دادن سر و حرکات چشم و ابرو همدیگر را تایید میکنند. البته این وسطها برای تعدیل جو، پنهانکردن خصومت بیمورد و یا همان حسادت خودمان، جملهای با بار مثبت (البته خیلی هم بار سنگینی ندارد) هم گفته میشود که تعریفی باشد از شخص تازهوارد از همه جا بیخبر توی این مایهها که مثلا «ای کفشش بدک نیست! اما فکر کنم قلابیه، اصل نیست!» به هر حال ترجیحا نکته ذکر شده باید کوچک باشد و بیاهمیت!
اگر هم استثنائا شخص تازه وارد برتریهای زیادی داشته باشد و قابل نابودکردن نباشد، ممکن است سکوت کنند، اما در پس ذهن، در حال برنامهریزی برای تقلید و الگوبرداری بدون رعایت حق کپیرایت هستند.مشكلات پيداكردن خانه
لازم به ذکر است که چون تمام این اتفاقات و تجزیه و تحلیلها در کسری از ثانیه روی میدهد، دیگر مسائل غیرظاهری، محلی از اعراب ندارند. آنها را هم به وقت خودش میگویم!
دسته دوم؛ بیشتر از یک بار همدیگر را دیدهاند- فعلا قصد آزار هم را ندارند:
سعی بر آن میشود که با لبخندی همدیگر را در آغوش بگیرند، احتمال شنیدن عباراتی از قبیل وای چقدر خوشگل شدی! چقدر این لباست بهت میاد! دستبندش رو! میخواستم بهت مسیج بدما! اگه بدونی چقدر میست کرده بودم! چقدر خوشحالم که میبینمت! و عبارات مشابه بسیار زیاد است و همچنین احتمال اینکه تمامی این عبارات کاملا سطحی باشد و اثرشان با یک کلمه حرف یا نگاه پس و پیش یا به خطر افتادن منافع یا… از بین برود!
دسته سوم؛ اینها هم زیاد همدیگر را دیدهاند – وضعیت قرمز:
در عین دیدهشدن و حتی چشم تو چشم شدن و حتی ورانداز کردن سراپا، هیچگونه عکسالعملی به هم نشان نمیدهند و گاهی ممکن است بیدلیل با تلفن یا اطرافیان صحبت کنند و بلند بخندند، یعنی که نمیبینمت! (البته این حالت خوشبینانهای است که هنوز احترام هم را نگه میدارند، مثلا شاید به خاطر شرایط و محیط، وگرنه ممکن است کلامی از خجالت هم با گفتن تیکه و کنایه و ایش و این عبارات در بیایند! )
بعد به محض اینکه طرف جایی برود و جلوی دید نباشد، عملیات زیرآبزنی (یا به صورت عمقی یا سطحی) انجام میشود. به این صورت که در حالت سطحیاش، به سرعت، چند چشمه از کارهای شخص تازهوارد را به صورت فشرده و با اغماض برای شخص دیگری که آنجا باشد و او را نشناسد میگویند. در اکثر موارد عکسالعمل شنونده هم با عباراتی نظیر: «دروغ میگی! بگو جون من؟ مگه میشه آدم اینجوری باشه؟ آخه نه که من خیلی سادهام، اصلا متوجه این حالتهایش نشدم!» و بعد هر دو سر تکان میدهند و با حرکت چشم تازهوارد را که احتمالا از دور دارد به سمت آنها میآید، ورانداز میکنند و بعد عملیات پشت چشم نازک کنی!
اگر هم مسئله حاد باشد و به صورت عمقی قرار باشد که زیر آب زده شود که شما میتوانید قوه تخیل خود را کاملا رها سازید، تا هر جا که میخواهد پیش برود. از اشکال ایجادکردن در سیستم کاری و دوستی و گاهی دست به تلفن شدن و گفتن حرفهایی برای اعصاب خُردکردن و… وای، دیگه بقیهشو خودتان فکر کنین!
دسته چهارم: زیاد همدیگر را دیدهاند – زیاد به هم ابراز علاقه کردهاند: خانه دانشجویی
وای عجیجم، جوجو، عچقم، هانی، عروسک من، خوچگل، ملوسی، ناناسی… لاغر شدیا! رژیم گرفتی؟ پیش کدوم دکتر رفتی؟ خیلی ماه شدی! استخر بودی؟ وای این کدوم لباسته؟ چقدر بهت میاد! از کجا خریدی؟
بعد در حالی که دست در دست هم دارند، ریز ریز با هم صحبت میکنند و میخندند و بعد هم شروع میکنند اتفاقات هفته را با تمامی جزئیات ضروری و غیر ضروری برای هم تعریف میکنند و آخر حرفها هم گفتن این جمله که: «ببین اینا رو فقط برای تو میگم، چون دوست صمیمیام هستی. به کسی نگیها» جزو واجبات هست و بدیهی است که هم گوینده این حرفها را به افراد دیگری میزند و هم شنونده و این داستان ادامه دارد و این گونه است که دخترها با هم صمیمی میشوند. البته هیچ بعید نیست که دوامی نداشته باشد.
این تمام ماجرا نیست، تازه اولش است. هنوز که خیلی جوش نیاوردهام. این جماعت نسوان مورد نظر، اکثرا حاشیهشان بر اصلشان ارجحیت دارد. شما هم رفتارهایی از این جماعت را که باعث جوشآوردنتان میشود بگویید تا داغ دلتان تازه شود!
بازدید:426512