مشاوره تحصیلی:آموزش رشته موسیقی

مشاوره تحصیلی:آموزش رشته موسیقی

آن زمان که نقاش‌ها از برج عاجشان پایین آمدند و تصمیم گرفتند با روزمرگی آدم‌ها کنار بیایند و حرف دل همه را بزنند، موسیقی هنوز مصمم بود از آن بالا همه را نگاه کند. هنوز چیزی به نام موسیقی پاپ حضور خودش را اعلام نکرده بود که این مسئولیت به دوشش بیفتد و نماد موسیقی قرن بیستم، واگنر و شوئنبرگ بودند، با آن موسیقی پیچیده‌شان که حتی برای خود اهل فن هم غریب و ناملموس بود. درست زمانی که همه فکر می‌کردند موسیقی از هنر زمانه عقب مانده، عده‌ای آمدند و ورق را برگرداندند. به چه وسیله‌ای؟ با تکنولوژی و ابزار زندگی مدرن. حتما پیش خودشان گفتند بد نیست برای مدتی کنترباس و پیانو را کنار بگذاریم و از چیزهایی صدا تولید کنیم که با عصر و زمانه خودمان هم‌خوانی داشته باشد. سینتی سایزر و کیبورد و موگ همه جا را گرفت و صدای مصنوعی خیلی بیشتر از آن چیزی که حدسش را می‌زنید، طرفدار پیدا کرد. صفر و یک‌ها بازار سازها را خراب کردند و موسیقی الکترونیک متولد شد. البته داستان موسیقی الکترونیک را یک بار در همین صفحه خوانده‌اید. داستان این مقاله، داستان موسیقی آمبیِنت (Ambient) است که پسرخوانده موسیقی الکترونیک محسوب می‌شود.

سروصدای اطراف را بیشتر کن!

خانه آدم‌های حسابی که بروید و اصرار صاحب‌خانه مجبورتان کند برای شام بمانید، دومین کاری که میزبان بعد از روشن‌کردن شمع‌های روی میز انجام می‌دهد، روشن‌کردن سیستم صوتی‌اش است؛ برایتان سمفونی شماره هفت بتهوون را می‌گذارد که حسابی لذت ببرید و به خوش‌ذوق‌بودن صاحب‌خانه ایمان بیاورید. اما این کار بیشتر از آن‌که حالتان را عوض کند و آرامتان کند تا بتوانید بدون توجه به همه چیز شام خوشمزه‌تان را نوش جان کنید، بیشتر درگیرتان می‌کند. درگیر چه چیزی؟ درگیر پیچیدگی‌های سمفونی هفت و فراز و فرودهای فوق‌العاده‌اش.

اگر عمیق‌تر شوید، شام لذیذ و میزبان عزیز را فراموش خواهید کرد و با تمام وجود به موسیقی گوش خواهید کرد. این بزرگ‌ترین اشتباه میزبان در اثبات متفکربودن و خوش‌ذوق‌بودنش است. برای صرف یک شام حسابی و احتمالا یک گپ کوتاه، بهترین انتخاب موسیقی آمبینت است. چرا که شنیده می‌شود، اما نیازی ندارد به آن گوش کنید تا متوجه حضورش شوید. این موسیقی فقط فضا را پر می‌کند، فقط سکوت را می‌شکند و آن‌چنان انعطاف‌پذیر است که خودش را با هر وضعیتی تطبیق می‌دهد. البته باید حواستان باشد، اگر می‌خواهید سر میز شام از آن استفاده کنید، سراغ نمونه‌های اسکاندیناویایی نروید، چون فضای به شدت تاریک و وحشت‌آوری برایتان به وجود می‌آورد. یکی از نکته‌هایی که در موسیقی آبینت وجود دارد، نگاه بی‌طرفانه سازنده‌اش نسبت به کار است. این نکته در نمونه‌های اولیه این سبک در دهه 50 پررنگ‌تر بود. موسیقی‌دان نمی‌خواست شما را به سمت فضای موردنظر خودش هدایت کند، بلکه سعی می‌کرد فقط مجموعه‌ای از احساسات را در شما زنده کند. این‌که این احساسات چه طیفی را دربرمی‌گیرند، دیگر هدف اصلی او نبود. به خاطر همین هم این نوع از موسیقی هنوز هم بیشتر به‌عنوان موسیقی متن فیلم‌ها حضوری پررنگ دارد. اگر فعلا شاخه‌های دیگر موسیقی آمبینت را نادیده بگیریم، می‌توانیم بگوییم استیوروچ موفق‌ترین نمونه از آهنگ‌هایی است که قضاوت شخصی‌شان را از روی آثارشان برداشته‌اند و همه چیز را برعهده مخاطب گذاشته‌اند. همین موضوع عدم قضاوت باعث می‌شود کلاس شولز بزرگ و ونجلیز را در گروه موسیقی‌دان‌های اسپیس طبقه‌بندی کنیم و اریک ساتی، برایان انو و استیو روچ را آهنگ‌سازهای موسیقی آمبینت. شولز از همان ابزاری استفاده می‌کند که برایان انو؛ یعنی انواع سینتی سایزرها و کیبوردها و موگ‌ها. هر دو با صداهای دیجیتال سروکله می‌زنند، اما شولز توجه مخاطب را درست به ایده‌های شخصی‌اش جلب می‌کند. در حالی که انو این آزادی را به شما می‌دهد که با موسیقی‌اش به هر جایی که دلتان می‌خواهد پرواز کنید. ونجلیز که همه او را با موسیقی فیلم «کریستوف کلمب» می‌شناسند، شما را مستقیم به دل اقیانوسی می‌برد که گاهی ساده و بی‌آلایش است و گاهی می‌خواهد شما و کشتی چند هزار تنی‌تان را در خود ببلعد. اما استیو روچ، بین زمین و آسمان رهایتان می‌کند تا با خیال راحت حتی به خواب بروید. موسیقی آمبینت همان صدایی است که هر روز در اطرافتان می‌شنوید، اما خیلی ساده از کنارش عبور می‌کنید. تا به حال شده احساس کنید ردشدن ماشین‌ها از کنارتان و صدای دست‌فروش کنار خیابان و آدم‌هایی که از روبه‌رو بهتان نزدیک می‌شوند و آسمان ابرگرفته پاییزی، مجموعه منظمی از احساسات را به شما منتقل می‌کنند که هر لحظه می‌تواند به یک قطعه ساده موسیقی تغییر شکل بدهد؟ موسیقی آمبینت دقیقا ترجمه شده همین حال و هوا به زبان موسیقی است.(مشاوره آنلاین تحصیلی)

خودت ایگنورش کن

برایان انو درباره موسیقی آبینت جمله جالبی دارد. او می‌گوید: «این موسیقی باید در ناخودآگاه شنیده شود و نباید به جمع‌کردن حواس برای درکش احتیاجی پیدا کند. آمبینت باید حالتی داشته باشد که خیلی راحت بتوانی ایگنورش کنی و با وجود این‌که در فضا شنیده می‌شود، از مدار ذهنت خارج شود.» گاهی اصلا حوصله موسیقی گوش‌کردن نداری و حتما خوب است اگر مثل مواقعی که در چت روم یک مزاحم سمج داری، خیلی راحت ایگنورش کنی. مزاحم به حضورش ادامه می‌دهد، اما دیگر دستش به تو نمی‌رسد. آشناشدن با انو از آن جهت اهمیت دارد که می‌شود به راز خلق شدن موسیقی آمبینت پی برد. خیلی‌ها فکر می‌کنند ساختن این آهنگ‌ها کار راحتی است و هر کسی می‌تواند از عهده خلقشان بر بیاید. اما سابقه انو این نکته را ثابت می‌کند که شاید ساختن یک کار آمبینت از ساختن یک سونات سخت‌تر باشد.

برایان انو از مدرسه هنر روی اسکات فارغ‌التحصیل شده و آشنایی زیادی با موسیقی دارد. علاقه به آمبینت برای او از سر تنبلی نبوده، چرا که در دوران تحصیلش فوگ‌های زیادی نوشته بود. اما او علاقه فوق‌العاده‌ای به ساختن صداها داشت. او ترجیح می‌داد به جای سروکله‌زدن با نت‌ها، با فرکانس‌ها بازی کند تا به جنس صدای تازه‌ای دست پیدا کند. صداسازی یکی از علومی است که در موسیقی جدید کاربرد زیادی دارد و اگر آهنگ‌سازی می‌خواهد در دنیای جدید موسیقی محو نشود، باید حسابی با فیزیک صوت کلنجار برود تا بتواند از این ابزار بهترین استفاده را بکند. انو هم همین کار را شروع می‌کند و مدتی در گروه پرسروصدای «راکسی موزیک» به‌عنوان کیبوردیست کار می‌کند. بعد از مدتی از گروه جدا می‌شود و دنیای حرفه‌ای موسیقی آمبینت را با یکی از حرفه‌ای‌ترین‌های زمان خودش شروع می‌کند. انو و رابرت فریپ، شماره یک گروه کینگ کریمسون، در 1973 یک آلبوم تجربی بر پایه آمبینت می‌سازند که خیلی سروصدا به پا می‌کند و انو به‌عنوان یک موسیقی‌دان آوانگارد مطرح می‌شود. انو در راکسی موزیک فقط به کارها سس الکترونیک اضافه می‌کرد؛ اما وقتی از گروه جدا می‌شود، راه دیگری پیدا می‌کند و با همه هم‌دوره‌ای‌های اسم و رسم‌دارش کار می‌کند. برای U2 چند آلبوم دست و پا می‌کند و با دیوید بویی سه‌گانه برلین را کار می‌کند که یکی از عجیب و غریب‌ترین و پیشروترین آثار در موسیقی راک می‌شود و خلاصه کارنامه‌اش پر است از نوآوری‌ها و ابتکارهای جریان‌ساز. اهمیت ساختن فضای مناسب برای رژه‌رفتن گیتاریست‌ها و درامرها را می‌شود در انو دید. ارزش صدای دیجیتال و مصنوعی که گاهی صدای قدیمی‌ترها را درمی‌آورد، جایی مشخص می‌شود که صدای کیبورد انو را در آلبوم Remain in light گروه تاکینگ هدز قطع کنی و سعی کنی موسیقی را خشک و خالی و بی‌رمق از گلو پایین بدهی.

موسیقی در نقش دنده کمک

وقتی موسیقی وارد عرصه سینما می‌شود، یک پله سقوط می‌کند و در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرد. در تاثیرگذاری این موسیقی هیچ شکی نیست، اما به هر حال قرار است حسی را که تصاویر منتقل می‌کنند، تکمیل یا تشدید کند. گاهی کارگردان‌ها آن‌قدر روی تاثیرگذاری پلان‌هایشان حساس هستند که از آهنگ‌سازهای آمبینت کمک می‌گیرند. آنها هرگز نمی‌خواهند موسیقی بیش از آن چیزی که باید، توجه را به خودش جلب کند تا تصاویر بتوانند کار اصلی‌شان را در یک حاشیه امن انجام دهند. اگر فیلم‌ها مستند باشند که دیگر این ماجرا پررنگ‌تر است. اما از آنجایی که ما دست از سر موسیقی برنمی‌داریم، می‌توانیم در همان مستندها هم یقه موسیقی خوب را بگیریم. یکی از قوی‌ترین نمونه‌های موسیقی آمبینت را می‌توانید در مستند «باراکا» بشنوید که آهنگ‌سازش مایکل استیرنز است. (با احترام ویژه به فیلیپ گلس که استاد آهنگ‌سازی برای مستندهاست.) باراکا شاهکار ران فریک، مستندساز چیره‌دست است، اما بعد از آن‌که تیتراژ پایانی جلوی چشمتان ظاهر می‌شود، بی‌اختیار دنبال اسم آهنگ‌ساز هم می‌گردید. استیرنز موسیقی باراکا را با کمک گروه استرالیایی Dead Can dance اجرا کرده و یکی از تاثیرگذارترین موسیقی‌های متن تاریخ مستندسازی را ساخته.

بازدید:429541

رتبه مقاله درگوگل:Google4

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *